سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به یاد آور

 
به یاد گذشته
آن رخ شاداب و زیبا یادم آید
آن همه ناز و تمنا، یادم آید
گونه ات چون برگ گل بود و دلم را
برده بود آسان به یغما، یادم آید
با غرور و ناز، هر جا می گذشتی
می شدم محو تماشا، یادم آید
دل چنان در دام زلفت بود حیران
مثل صیدی مانده تنها، یادم آید
قصه ی زیبائیت ورد زبانها
بود، در اینجا و آنجا، یادم آید
حالیا بنشسته بر سر برف پیری
باز هم آن عشق و رؤیا یادم آید
حیف، گم شد دیگر آن شور و جوانی
زان گذشته، داستان ها یادم آید
 
 
گفتم: عقلم، گفت که:
حیران منست
گفتم: جانم، گفت که:
قربان منست
گفتم که: دلم، گفت که:
آن دیوانه
در سلسله ی زلف پریشان منست
(عبید زاکانی)
باز شب آمد تا
دوباره روح سرگردان و سرد مرگ
دوباره تازیانه های بی رحم و بلورین تگرگ
تکرار کنند قصه های تلخ و روزهای نا امیدی مرا
روح من دیگر مسخ هر چه نور
هر چه شور
هر چه شعور
چه عذابی بود آنروز
آنروز که بر می داشتند پنجره های دلم را و بر جای آن می کشیدند
دیواری ضخیم از آجرهای تردید و اضطراب
تا مبادا کلبه دلم را
کلبه خالی از عشق و مملو از تنهاییم را
کورسوی نور امید روشن کند
دیگر ز امید نا امیدم
دیگر شسته اند معنا و مفهوم خورشید را از ذهن من
در افکارم باران نیست
رود نیست
ترانه و سرود نیست
بردند از من غرور را
سرور را
شعر و احساس و شعور را
کشتند در من زندگی را
عشق را
بندگی را
در سینه ام مدفون شده
اجساد ناکام
اجساد بی نام
آمال و آرزوهایم
باز حرف دل یک بیدل افسرده حال
باز تنها شده ام
 
 
 

[ چهارشنبه 85/7/26 ] [ 12:1 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]
تنهایی

 

آنکه در تنهاترین تنهاییم

تنهای تنهایم گذاشت

کاش در تنهاترین تنهاییش

تنها کسش تنهای تنهایش کند 

می رسد.....


[ چهارشنبه 85/7/12 ] [ 1:58 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]
زندگی

 

با عشق ورزیدن به تو , آرام می گیرم!!!

نپرس چقدر دوستت دارم ، چون واژه ها خیلی کمه ، آخه سزاوار تو نیست اگه بگم یه عالمه

اگه عشقم حقیره

اگه جسمم کویره

اگه خالی دستام

اگه همیشه تنهام

برای تو عاشق ترین عاشق دنیام

   چه سخته بی تو رفتن

                                  چه سخته بی تو موندن

                                                 نمی شه این جدائی باور من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آخر جدایی این نیست

خودکشی کار آدمای ضعیفه


[ سه شنبه 85/7/11 ] [ 10:17 صبح ] [ رضا ] [ نظرات () ]
تقدیم به بهترینم

 

 


عشق یعنی ترس از دست دادن تو و وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافیست
 

 

یکی بود یکی نبود.
زمانیکه خدا کار ساختن دنیا را به پایان رساند خواست تکه ای از وجود خدائی خود را،جرقه ای از هستی خود را برجا بگذارد
نویدی به انسان از آنچه او می تواند با تلاش به آن تبدیل شود.
اودنبال جائی بود تا آن هدیه با ارزش را درآن مخفی کند
چون او توضیح داد که چیزی که انسان بتواند به آسانی آن را پیدا کند هرگز برای آن ارزش قائل نخواهد شد.
یکی از مشاورینش گفت:پس شما باید آن را روی بلندترین قله کوه در روی زمین پنهان کنید
خدا سرش را تکان داد:نه برای انسان که یک موجود ماجراجوست و او خیلی زود یاد خواهد گرفت از بلندترین قله ها بالا رود.
پس ای خدای بزرگ آنرا در اعماق زمین پنهان کن.
خدا گفت:فکر نمی کنم،انسان یکروز کشف خواهد کرد که می تواند تا عمیق ترین قسمت های زمین را حفر کند
خدایا پس در وسط اقیانوس ها
خدا سرش را تکان داد:می دانید من به انسان مغز دادم و یک روز او یاد خواهد گرفت و به سمت اقیانوس های بزرگ براند.
مشاورینش فریاد زدند:خدایا پس کجا؟
خدا لبخندی زد و گفت:من آنرا در جایی پنهان خواهم کرد که هر مرد و زنی که به اندازه کافی و به طور خالصانه و عمیق نگاه کند
قادر خواهد بود آنرا پیدا کند
من آنرا در قلبهایشان پنهان خواهم کرد.
 

افسوس آن زمانی که باید دوست بداریم
   کوتاهی میکنیم.
             آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم.
            و بعد برای آنچه از دست رفته اه میکشیم.  ( نمی خوام هیچ وقت اینجوری بشه )

 

 

 

 

 

 
 
 

[ دوشنبه 85/7/10 ] [ 2:7 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]
درآن نفس که بمیرم...

 

 

 

دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد

 پسر اما دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد.

 

 

 

 

 

 


[ یکشنبه 85/7/9 ] [ 10:57 صبح ] [ رضا ] [ نظرات () ]
با من

 

هرکز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
هرگز ندیدم برلبی لبخندزیبای تو را
خورشید عشق تو هنوز
 سوزد مرا سر تا زپای.
 
 
 
 
بیا بیا
 
باور کن
 
 
 
 


[ پنج شنبه 85/7/6 ] [ 1:18 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]
همیشه یاد تم ( سنگ دل )


 


ای کاش تو عمرت فقط به یه نفر می گفتی:"دوست دارم"

 

ای کاش وقتی می گفتی دوست دارم تا آخرش پای حرفت می موندی

 

ای کاش وقتی به دستم بوسه زدی وگفتی:"دوست دارم"می موندی و می دیدی که تا صبح دستامو بو می کردم تا عطر عشقت تو قلبم بمونه

 

ای کاش وقتی می خواستی به یکی دیگه دل ببندی !!!اون شبی رو به یاد می آوردی که قسم خوردی "دوست دارم"

 

ای کاش وقتی با نگاهت به لبخندی که رو لبام مرده بود خندیدی از خودت می پرسیدی به کدوم گناه جلوی اوون همه نگاه خوردم کردی؟!!!

 

ای کاش ...!!!

 

یادته یه هفته هنوز نگذشته بود که پا روی قلبی گذاشتی که بهت تکیه کرده بود و خیلی راحت با اوون اومدین از روی تیکه تیکه هام رد شدین؟!!!

هنوزم صدای قدماتون تو گوشمه ، توام میشنوی؟

 

اما...!!!

 

اما افسوس وقتی برگشتی که منو زیر خروارها خاک پنهان کردن تا کسی نبینه قلب ندارم!

تا کسی نبینه عشقم قلبمو له کرده!!!

 

افسوس وقتی پشیمون شدی که به جای تو دست سرد خاک منو محکم درآغوش کشیده

 

یه چیز بپرسم راستشو میگی؟!!!

 

تا حالا دستای توام هوای دستای عاشق منو کرده؟

 

تا حالا واسه یه بارم که شده ، روزای با هم بودنمونو به یاد بیاری؟

 

 

 

اما...!!!

 

اما میدونی لحظه ی آخر از خدا چی می خوام؟

 

"هر جا هستی و با هر کی هستی همیشه خوشبخت باشی"

 

*** با تمامی قطره های اشک تقدیم به تو***

 

 

 


 


[ پنج شنبه 85/7/6 ] [ 12:58 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]
صدام کن

 

اگه  روزی چشات پراشک شد ودنبال یه شونه گشتی تا گریه کنی صدام کن .

بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ..... ولی بهت قول می دم که پابه پات گریه کنم . 


[ چهارشنبه 85/7/5 ] [ 12:36 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]
شب جدایی

[ چهارشنبه 85/7/5 ] [ 10:55 صبح ] [ رضا ] [ نظرات () ]
عاشق باش

  اگه کسی دیوونت بود

                     عاشقش باش

اگر عاشقت بود

                دوستش داشته باش 

اگر دوستت داشت

               بهش علاقه نشون بده            

اگر بهت علاقه نشون داد

                           فقط یه لبخند بزن

این طوری همیشه یه پله ازش عقب باشی یه وقتی خسته شد و یه پله موند  تازه میشین مثل هم.

 


[ چهارشنبه 85/7/5 ] [ 10:55 صبح ] [ رضا ] [ نظرات () ]
   1   2      >